پرده اول: راستی آزمایی جنبش های مردمی در آمریکا
مشرق-- از وقتی که آمریکا به یک بازیگر تمام عیار بین المللی تبدیل شد و گرایش های انزواگرایانه و هوادار صرف بودن را به کناری گذاشت ،ما شاهد تلاش ایالات متحده برای جهانی سازی همه رفتارهایش هستیم.
شاید زمانی کیفیت و شکل پیوند جهانیان با آن فرهنگ به میزان دانش شان از موسیقی راک ، هالیود ، اندیشه های نو ، اومانیسم و یا فهم دموکراسی آمریکایی منحصر بود اما امروز باید همه رفتارهایش را در ابعاد و اشکال مختلف خواسته و ناخواسته دنبال کرد . آنها دیگر وارد حیات خلوت خیلی ها شده اند . جنگ شان ، صلح شان ، شکست ها و پیروزی هایشان دارد برای آدم و عالم مسئله می شود . این بازیگر دیگر قواعد بازی را خوب رعایت نمی کند و همانند بچه ای کوچک و شیطان که چکشی بدست دارد با هر چه مواجه می شود خرد می کند. رفتارهای عجیب و غریبی دارد. دیگر ترسناک شده است . اگر جورج سوروس، رئیس بنیاد "سوروس" هم خبر از فروپاشی و یا شورش های خیابانی در ینگه دنیا نمی داد باز علائم مرگ هویدا بود . یک مرگ تدریجی. حالا دیگر پنهان کردن این موضوع که نظام کاپیتالیستی دارد به ته خط می رسد مشکل شده است. باید کاری بکنند .
آمریکایی ها بر خلاف آنچه که بر زبان می آورند همیشه در کسب ثروت و قدرت ، آرامش و امنیت ، شادی و پیروزی انحصار طلب بودند و هرگز نخواسته اند که اینها را با دیگران تقسیم کنند اما همواره بدنبال سرشکن کردن هزینه های شکست و تصمیمات غلط شان با دنیای پیرامون بوده اند و هستند . و حالا این روزها این اتفاق دارد تکرار می شود . دارند هزینه هایشان را به دنیا تحمیل می کنند . اینطوری بهتر است چون هزینه های سیاسی و اقتصادی اش هم کمتر می شود . بورس ها ، بنگاه های بزرگ اقتصادی ، کشورهای تولید کننده و مصرف کننده، همه و همه باید قربانی روح سرمایه داری آمریکایی شوند.
شاید زمانی کیفیت و شکل پیوند جهانیان با آن فرهنگ به میزان دانش شان از موسیقی راک ، هالیود ، اندیشه های نو ، اومانیسم و یا فهم دموکراسی آمریکایی منحصر بود اما امروز باید همه رفتارهایش را در ابعاد و اشکال مختلف خواسته و ناخواسته دنبال کرد . آنها دیگر وارد حیات خلوت خیلی ها شده اند . جنگ شان ، صلح شان ، شکست ها و پیروزی هایشان دارد برای آدم و عالم مسئله می شود . این بازیگر دیگر قواعد بازی را خوب رعایت نمی کند و همانند بچه ای کوچک و شیطان که چکشی بدست دارد با هر چه مواجه می شود خرد می کند. رفتارهای عجیب و غریبی دارد. دیگر ترسناک شده است . اگر جورج سوروس، رئیس بنیاد "سوروس" هم خبر از فروپاشی و یا شورش های خیابانی در ینگه دنیا نمی داد باز علائم مرگ هویدا بود . یک مرگ تدریجی. حالا دیگر پنهان کردن این موضوع که نظام کاپیتالیستی دارد به ته خط می رسد مشکل شده است. باید کاری بکنند .
آمریکایی ها بر خلاف آنچه که بر زبان می آورند همیشه در کسب ثروت و قدرت ، آرامش و امنیت ، شادی و پیروزی انحصار طلب بودند و هرگز نخواسته اند که اینها را با دیگران تقسیم کنند اما همواره بدنبال سرشکن کردن هزینه های شکست و تصمیمات غلط شان با دنیای پیرامون بوده اند و هستند . و حالا این روزها این اتفاق دارد تکرار می شود . دارند هزینه هایشان را به دنیا تحمیل می کنند . اینطوری بهتر است چون هزینه های سیاسی و اقتصادی اش هم کمتر می شود . بورس ها ، بنگاه های بزرگ اقتصادی ، کشورهای تولید کننده و مصرف کننده، همه و همه باید قربانی روح سرمایه داری آمریکایی شوند.
اینکه همه دنیا باید هزینه تصمیمات غلط کاخ نشینان ، وال استریتی ها و مردم ایالات متحده را بدهند ایرادی نیست . مشکل از زمانی پیش می آید که شهروندان آمریکایی هم مجبور به پرداخت بخشی از آن هزینه ها شوند .
آنها که دهه ها عادت کرده اند با حمایت دولت هایشان بر ثروت شان بیفزایند بدون اینکه از خود بپرسند که منشاء این دلارها که به حساب شان سرازیر می شود از کجاست و به چه شیوه ای بدست آمده البته که امروز آنهم وقتی که از حساب بانکی شان دلاری کسر می شود و یا تعدادی از آنها شغل شان را از دست می دهند و بیکار می شوند ، بفکر می افتند و می گویند که نظام شان دیگر چون گذشته کارآمد نیست . تجمعات چند ده هزار نفری به راه می اندازند و حتی شهروندان دیگر کشورها را هم به این امر ترغیب می کنند.
سؤال اینجاست چرا این فریاد، این صدای اعتراض ، زمانی که آمریکا در حال استثمار دیگر کشورها بود با این "کیفیت" شنیده نمی شد ؟ چرا وقتی دولت هاشان حکومت های مردمی که مخالف نظام سلطه بودند را سرکوب می کرد ، بی اجازه افکار عمومی و نهادهای قانونی و بین المللی به افغانستان و عراق یورش می برد و هزاران کشته و زخمی بر جای می گذاشت ، حقوق سیاهان در آفریقا و فلسطینیان در خاورمیانه را نادیده می گرفت و دهها رفتار غیر انسانی دیگر را مرتکب می شد دست به تظاهرات نمی زدند؟ تازه آن چند باری هم که تجمعی بود آنقدر کم فروغ و فرمایشی بود که هرگز به چشم نیامد ...
براستی شهروندان معترض آمریکایی که گویا جمعیت شان کم هم نیست و در هر خانه ای یافت می شوند چرا انتظار دارند که دنیا این رفتارشان را یک تسویه حساب شخصی با حاکمان خود تعبیر نکند ؟ از کجا معلوم که این یک اعتراض و فریاد درست در زمان مناسب اش باشد؟
آنها که دهه ها عادت کرده اند با حمایت دولت هایشان بر ثروت شان بیفزایند بدون اینکه از خود بپرسند که منشاء این دلارها که به حساب شان سرازیر می شود از کجاست و به چه شیوه ای بدست آمده البته که امروز آنهم وقتی که از حساب بانکی شان دلاری کسر می شود و یا تعدادی از آنها شغل شان را از دست می دهند و بیکار می شوند ، بفکر می افتند و می گویند که نظام شان دیگر چون گذشته کارآمد نیست . تجمعات چند ده هزار نفری به راه می اندازند و حتی شهروندان دیگر کشورها را هم به این امر ترغیب می کنند.
سؤال اینجاست چرا این فریاد، این صدای اعتراض ، زمانی که آمریکا در حال استثمار دیگر کشورها بود با این "کیفیت" شنیده نمی شد ؟ چرا وقتی دولت هاشان حکومت های مردمی که مخالف نظام سلطه بودند را سرکوب می کرد ، بی اجازه افکار عمومی و نهادهای قانونی و بین المللی به افغانستان و عراق یورش می برد و هزاران کشته و زخمی بر جای می گذاشت ، حقوق سیاهان در آفریقا و فلسطینیان در خاورمیانه را نادیده می گرفت و دهها رفتار غیر انسانی دیگر را مرتکب می شد دست به تظاهرات نمی زدند؟ تازه آن چند باری هم که تجمعی بود آنقدر کم فروغ و فرمایشی بود که هرگز به چشم نیامد ...
براستی شهروندان معترض آمریکایی که گویا جمعیت شان کم هم نیست و در هر خانه ای یافت می شوند چرا انتظار دارند که دنیا این رفتارشان را یک تسویه حساب شخصی با حاکمان خود تعبیر نکند ؟ از کجا معلوم که این یک اعتراض و فریاد درست در زمان مناسب اش باشد؟
پرده دوم : جنبش پول پرستان یا حق پرستان ؟
برای آمریکایی ها هیچ مسابقهای در روی کره خاکی جذابتر از رقابت برای کسب دلاریهای بیشتر نیست،شاید حرص و طمع مهمترین عامل تا بدین حد دویدن برای ثروت بیشتر باشد.اکثر شهروندان اروپایی بر این عقیدهاند که آمریکاییها به طرز وحشتناک،هم سنگ بیماریای غیر قابل علاج شیفته پول هستند،آنها زندگی میکنند تا به پول برسند. یک جامعهشناس فرانسوی میگوید که در فرهنگ خیلی از ملتها تحقیق کرده اما هیچ ملتی را همانند آمریکاییها تا بدین حد پولپرست نیافته است. شاید ریشه این فرهنگ برگردد به انگیزه کاشفان اولیه آمریکا، زمانی که همه انگیزه کشفکنندگان و یا مهاجران دشتهای وسیعاش کسب ثروت بیشتر بوده است. بعدها همان مهاجران با همان نگاه،قانون اساسی آمریکا را که شالودهاش پول و حفظ ثروت ثروتمندان است را به نگارش در آوردهاند، برخی بر این عقیدهاند که مدتهاست آمریکاییها دلار را به جای خدا نشاندهاند و به قول طنزپردازی که میگفت منظور از "God Bless America " همان است که پول حافظ و برکتدهنده آمریکا است و این شعار ملیشان که ما به خدا ایمان داریم تداعیکننده ایمان به دلارهای بانکی است نه آن خدایی که همه میشناسند.....
حالا این روزها مردمان همین سرزمین به خیابان آمده اند و دوست دارند تا همه فریاد شان را بشنوند . به راستی در آمریکا چه چیزی فرق کرده است ؟ باز هم که بر صدر خواسته های معترضین دلار نشسته است و گویا این همه التهاب جز با تزریق پول آرام نمی گیرد . آیا این بار می توان باور داشت که اتفاق مهمی در پیش است ؟ آیا این کودک چند ماهه که بر خود نام " جنبش وال استریت " نهاده قادر به تغییر نوع گفتمان در نظامی چنان آلوده به ویروس های مختلف خواهد بود ؟
حالا این روزها مردمان همین سرزمین به خیابان آمده اند و دوست دارند تا همه فریاد شان را بشنوند . به راستی در آمریکا چه چیزی فرق کرده است ؟ باز هم که بر صدر خواسته های معترضین دلار نشسته است و گویا این همه التهاب جز با تزریق پول آرام نمی گیرد . آیا این بار می توان باور داشت که اتفاق مهمی در پیش است ؟ آیا این کودک چند ماهه که بر خود نام " جنبش وال استریت " نهاده قادر به تغییر نوع گفتمان در نظامی چنان آلوده به ویروس های مختلف خواهد بود ؟
پرده سوم : خواسته های معترضین
افزاش مالیات بر میلیونرها، عدالت، شغل، اصلاح نظام سرمایه داری، انصاف، آزادی بیان،حکومت پاسخگو، جداسازی بنگاههای مالی از حکومت، نبود تبعیض برای بیکاران، شفافیت در حکومت،اصلاح نظام بانکی، کمک به افراد فقیر و کم درآمد، هزینههای کمتر برای سیاست و سیاسیون، اصلاحات مالی، دموکراسی واقعی، رسانههای بیطرف و یا بیغرض و... به خواسته های فوق عباراتی چون "من میخواهم که فرزندم دارای شغل باشد" و " میخواهم که بعضی از در آمدهای دولت بینمان تقسیم شود" را هم اضافه کنید.
آیا باورتان میشود که اینها تقاضای 99% آمریکاییهاست که در رسانهها و تابلوی اعلانات ، هر جا که امکانش باشد فریادش می زنند؟ البته این خواستهها به اندازه خودش منطقی و قابل توجه است امّا شاید به اندازه کافی واقعی و عملی نباشد. یعنی شاید دولت آمریکا توانایی لازم برای انجام آنرا نداشته باشد. آیا دولت آمریکا توان عملی کردن این خواستهها را دارد و در صورت داشتن این توانایی چگونه باید به آن عمل کند؟ از طرفی هیچ فکر کرده اید که برآورده کردن مطالبات 99 % شاید مساوی باشد با کم شدن سهمی از آن 01 % ها و این یعنی خیلی "بد"؟ یعنی آقای رئیس جمهور باید همه تلاش اش را بکند که چنین چیزی اتفاق نیفتد ولو به قیمت خشونت بیشتر و بیشتر ...
پرده چهارم: آزادی ، دموکراسی
آنچه آمارها و نظرسنجی ها نشان میدهند حاکی از آن است که 99% آمریکایی ها خواهان شرایط "بهتر" و "مساوی" اند و بعضی از آنها می خواهند که فساد را بدین طریق از ریشه بسوزانند.
اگر این روزها از اغلب تجمع کنندگان وال استریت بپرسید که "چرا امروز در حال اعتراض کردن هستید؟" در جواب بگویند که خواهان "دموکراسی" هستیم و می خواهیم که دموکراسی در زندگی ما نقش پر رنگ تری داشته باشد .این جواب وقتی از دهان شهروندان آمریکایی خارج شود کمی عجیب به نظر می رسد . کشوری که خود را خالق و صادر کننده "دموکراسی" و "آزادی"در دنیا می داند و همواره به آن افتخار کرده است متهم به نداشتن و اجرا نکردن این دو خواسته از سوی مردمش شده است. فراموش نکنیم آمریکائیها معتقدند که"برابر زاده می شوند و نیازی ندارند برابر شوند" اما امروز صدایی که از آمریکا شنیده می شود فریاد "نابرابری" است. فریاد "بی عدالتی" است. نبود "آزادی" و "دموکراسی" است. شاید به قول ما ایرانی ها آدم ها به چیزی مینازند که ندارند و حاکمان آمریکا تا به امروز پوز چیزهایی را می دادند که هرگز جزو دارائیهایشان نبوده است و مردمان این سو و آن سوی آب چه ساده آن را باور کرده بودند.
اگر این روزها از اغلب تجمع کنندگان وال استریت بپرسید که "چرا امروز در حال اعتراض کردن هستید؟" در جواب بگویند که خواهان "دموکراسی" هستیم و می خواهیم که دموکراسی در زندگی ما نقش پر رنگ تری داشته باشد .این جواب وقتی از دهان شهروندان آمریکایی خارج شود کمی عجیب به نظر می رسد . کشوری که خود را خالق و صادر کننده "دموکراسی" و "آزادی"در دنیا می داند و همواره به آن افتخار کرده است متهم به نداشتن و اجرا نکردن این دو خواسته از سوی مردمش شده است. فراموش نکنیم آمریکائیها معتقدند که"برابر زاده می شوند و نیازی ندارند برابر شوند" اما امروز صدایی که از آمریکا شنیده می شود فریاد "نابرابری" است. فریاد "بی عدالتی" است. نبود "آزادی" و "دموکراسی" است. شاید به قول ما ایرانی ها آدم ها به چیزی مینازند که ندارند و حاکمان آمریکا تا به امروز پوز چیزهایی را می دادند که هرگز جزو دارائیهایشان نبوده است و مردمان این سو و آن سوی آب چه ساده آن را باور کرده بودند.
پرده پنجم: اتهامات "راست"و"چپ " به معترضین
"چپها" تظاهر کنندگان را هیپی،کمونیست ،لیبرال، خیال پرداز و ... می خوانند و "راست ها" تصویری که در رسانه ها از آنها نمایش می دهند جنبش آنارشیستی و افرادی که خواهان مرگ نظام سرمایه داری هستند می باشد. در حالی که گویا تجمع کنندگان خواهان پایان نظام سرمایه داری نیستند بلکه همه نشانه ها گویای این است که آنها خواهان نظام سرمایه داری دموکراتیک که آمریکا را قوی تر و بزرگ تر چون گذشته می کند هستند. در انتخابات سال 2008 بخش اعظمی از آمریکاییها به اوباما رای دادند چون خواهان "تغییر" بودند،اما آنها هرگز تغییری که بدنبالش بودند را نیافتند لذا این بار تغییر به شیوه ای که خود انتخاب کرده اند را دنبال می کنند،این روزها ما کسانی را در خیابانها میبینیم که نه دیگر طرفدار "راستها" هستند و نه "چپها" آنها کاملا از نظام سیاسیشان ناامید شدهاند و میدانند که حاکمان فقط در خدمت همان یک درصد هستند.
در سیاست، یک حکومت "استبدادی"حکومتی است که حاکمانش همه توجهشان تنها به یک گروه کوچک از به اصطلاح نخبگان سیاسی است که معمولا منتخب مردم نیستند،تمامیت خواه، غیرقابل اعتماد و دارای قدرت مطلق و مستبدانه هستند....این فاکتورهایی است که 99% آمریکاییها برای حاکمان خود بر می شمرند. بسیاری از آمریکاییها شستشوی مغزی شدهاند که باور کنند که هیچ انتخاب بهتری،بهتر از جمهوریخواهان و دموکراتها وجود ندارد و هرگز این اجازه به آنها داده نمی شود که به مدلی دیگر فکر کنند اینکه حزب سومی وارد بازی شود و یا شیوهای نو و متفاوت برای مدیریت کشور امتحان شود، در حالی که این اتفاق در بعضی از کشورهای اروپایی در حال پیاده شدن است و بعضا کارایی لازم منطبق با آن فرهنگها و ساختارهای اجتماعی را داشته است برای نمونه کشور نروژ با شرایط اقتصادی و اجتماعی مناسبتر و آزادی بیشتر با ایجاد فضای رقابت برای گروهها و حزبهای مختلف،کاری که حاکمان آمریکایی هرگز حاضر به تن دادن نیستند و هر جریان و شخصی را که بخواهد تبدیل به یک آلترناتیو و یا مخالف قوی در مقابل دو حزب حاکم شود را در نطفه خفه میکنند. به قول آقای اسلودی ژیژک "آمریکاییها حق ندارند به جایگزین فکر کنند، آنها آگاهند که در حوزههای اقتصادی و اجتماعی هر تغییری غیر ممکن است."
پرده ششم: چرا وال استریت ؟
کسی واقعا نمی تواند توضیح دهد که چرا "وال استریت " مورد هدف قرار گرفته است. در حالی که عمده فسادها و اختلاسها در کاخ سفید برنامهریزی میشود، درست است که والاسریت لیست بلند بالایی از فسادها و فاسدان اقتصادی و سیاسی را در خود جای داده است امّا این امکان وجود دارد که تظاهرات مقابل کاخ سفید،بانکهای بزرگ آمریکا،کپیتالهیل،شرکتاپل و دیگر مراکز تجاری و سیاسی آن کشور برپا شود. اتفاقی که این روزها در حال رخ دادن است. بعضی ها شتاب تسخیر سنگرهای مهم و تصمیم گیر در بحران های داخلی و خارجی آمریکا را بسیار کند توصیف می کنند تا آنجا که این جنبش را فاقد ظرفیت انجام کارهای بزرگ می دانند . آیا حق با معترضین این جنبش است ؟
پرده هفتم: سانسور کنید
این روزها علاوه بر مخالفان نظامهای سرمایهداری و سیاستهای آمریکا در چهار گوشه دنیا خیلی از سیاستمداران و مردم عادی اروپا در حال رصد کردن قیام والاستریت هستند و دوست دارند که در این قیام شرکت کنند و به طریقی صدایشان را به گوش نظامهای سرمایهداری خود برسانند،آنها عمدتا اخبار تظاهرات و تجمعات را از طریق رسانههای خود که معمولا سانسور شده و یا قلب شده است و انواع تکنیکهای موجود در دنیای رسانه در آن به کار رفته، دریافت میکنند و به خوبی میدانند که حاکمان آنها هرگز همه واقعیتهای قیام والاستریت را آنگونه که هست به آن ها نخواهند گفت،این موضوع کاملا قابل فهم است که شکست نظام سیاسی و اقتصادی آمریکا به عنوان مادر اغلب نظامهای اروپایی ، شکست و به زیر کشیده شدن بسیاری از نظامهای غربی را به دنبال خواهد داشت.
در چنین اوضاعی باید به حاکمان اروپایی و نظامهای سرمایهداری این حق را داد تا آنجا که میتوانند مانع گسترش آگاهی و فهم شهروندانشان نسبت به آنچه این روزها در آمریکا اتفاقاً می افتد شوند...آنها محقاند که اخبار را سانسور کنند و همه توانشان را بکار برند تا این جنبش حالت اپیدمی به خود نگیرد...
در چنین اوضاعی باید به حاکمان اروپایی و نظامهای سرمایهداری این حق را داد تا آنجا که میتوانند مانع گسترش آگاهی و فهم شهروندانشان نسبت به آنچه این روزها در آمریکا اتفاقاً می افتد شوند...آنها محقاند که اخبار را سانسور کنند و همه توانشان را بکار برند تا این جنبش حالت اپیدمی به خود نگیرد...
پرده آخر : آیا معترضان والاستریت پیروز خواهند شد؟
شاید نه، به اعتقاد بسیاری از کارشناسان سیاسی غربی ، حاکم دیکتاتور لیبی بدون کمک و بمباران خارجیها (ناتو) سرنگون نشد،لذا شاید مخالفت و تجمعات تماما مسالمتآمیز و بدون خشونت و بدون وارد فاز نظامی شدن تظاهر کنندگان آمریکایی در مقابل انبوهی از ارتش و پلیس آمریکا که حمایت و همکاری قوی دولت را داراست راه به جایی نبرد. به گمان بسیاری، این موضوع را همان 99% درک کردند و میدانند که صدایشان توسط 1% شنیده نمیشود امّا راهی جز قیام نیست و قیامها به طور سنّتی خون و خشونت را بهدنبال خواهد داشت.
چند سال قبل دولت فدرال به خود این اجازه را داد که نهایت اقدام نظامی را بر علیه اشخاص و تجمعاتی که مخالف حکومت دیکتاتوری هستند به کار گیرد،این روزها معترضین آمریکایی از این موضوع وحشت دارند و از شدت واکنش دولتمردانشان نسبت به تجمعات هراسانند. شاید آمریکاییها تنها راه پیش رویشان مهاجرت باشد. مهاجرت به کشوری دیگر،جایی که بتوانند سرمایهدارتر، سالمتر با نظام تعلیم و تربیت بهتر باشد و اینها همه یعنی اینکه آنجا که هستند "مطلوب" و "مقبولشان" نیست و ...
*سید رضا گنجی